بی ربط نوشت...!
همینطور که با تعجب به موضوع پیش اومده گوش می دادم... یکی از همکارا گفت :
نکنه کوچیک بودی دستتو به قورباغه گذاشتی...؟!!
از این جمله ظاهرا خیلی بی ربط هیچی متوجه نشدم تا اینکه بهم توضیح دادن که این یه ضرب المثله و در مورد آدمایی به کار می ره که به قول معروف دستشون نمک نداره...!
خوب من فکر می کنم اینکه آدم در مقابل کارایی که با میل و رغبت برای کسی یا جایی انجام می ده از این و اون انتظار جواب داشته باشه خیلی بده...
و فکر می کنم آدمیت ما آدما ایجاب می کنه که در هر شرایطی که می تونیم با هم دوستی و همکاری داشته باشیم...
و فکر می کنم کمک ما به همدیگه لطف نیست... یه جور وظیفه س...
و فکر می کنم بعدشم اصلا دیگه نباید در اون موارد حرف بزنیم یا مدام بخواییم کارایی را که کردیم به روی آدما بیاریم...
اما خوب من فکر می کنم یه چیز دیگه هم توی ما آدما باید باشه و اونم انصافه...!
فکر کن تو هیچ توقعی از یه نفر نداری...
هیچی... فقط می خوای وظایفشو انجام بده در حد معمول...
همه جور همکاریم تو این زمینه باهاش داشتی...
حتی اضافه تر از وظیفه ت...!
همکاری هایی که اون شدیدا بهش نیاز داشته تا بتونه به کاراش برسه...
بعد به خاطر پیش اومدن یه مورد اضطراری توی محل کار ، تو یه کار خیلی کوچیک و موقت ازش می خوای که اونم نه به خاطر تو ... بلکه به خاطر یه همکار دیگه ش انجام بده...
و اون خیلی راحت در مقابل کاری که ازش می خوای واکنش نشون می ده...!!
خیلی راحت...!
من که وقتی فکر می کنم چرا ما آدما اینقدر راحت می تونیم نقاب عوض کنیم از تعجب سرم گیج می ره...
یعنی مگه یه آدم چقدر می تونه نقش بازی کنه...؟!
فکر کن یه مدعای دوستی در عرض چند دقیقه بشه دشمن...
و واکنشی نشون بده که قطعا بعدش پشیمون می شه...
"باید مطلب خشم وبلاگ مرضیه خانومو بدم بعضیا بخونن...!" 
البته اینجور مواقع سکوت ، بهترین بازخورده برای اینگونه رفتارهای لحظه ای طرف مقابل...
ولی من آرزو می کنم که این موارد باعث نشه ما آدما تو روابطمون با همدیگه بی تفاوتی و سردی و خشک بودنو انتخاب کنیم...
هر چند که شاید اینطوری آسیب کمتری ببینیم...!
پ.ن:
به جای این حرفا پاشم برم اداره... یازده جلسه دارم ... قراره جایزه بگیرم...
با سه تا از همکارای دیگه اقدام پژوهی برنده شدیم...!
دل من دیر زمانی ست که می پندارد