مانده تا برف زمين آب شود

مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر

ناتمام است درخت‌...!

زير برف است تمنای شنا كردن كاغذ در باد

و فروغ  تر چشم حشرات

و طلوع سر غوك ، از افق درك حيات‌

مانده تا سينی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد

در هوايی كه نه افزايش يك ساقه ، طنينی دارد

و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف

تشنه ی زمزمه ام‌...!

مانده تا مرغ سرچينه ی هذيانی اسفند ، صدا بردارد

پس چه بايد بكنم...؟!

من كه در لخت ترين موسم بی چهچه ی سال

تشنه ی زمزمه ام...؟!

بهتر آن است كه برخيزم

رنگ را بردارم

روی تنهايی خود نقشه ی مرغی بكشم...!


پ.ن :

الان داره برف میاد و من از پشت شیشه پنجره می بینمش...

خداییش چقدر قشنگه برف...

صاف و سفید و ساده...

پاک و خالص و یکرنگ...

کاش ما آدما هم مثل همین دونه های برف بودیم...!