سنگ یا برگ...!
با همه سختیا و ناملایمات و تغییرات بد و خوبش ...
بازم انگار برگ بودن تنوعش بیشتره جناب شیوانا...!
مثلا یه موقع هایی آدم دلش می گیره
اونم خیلی زیاد
بعد هی فکر می کنه دلیلشو پیدا کنه ، سخته
اصلا شاید یکی دوتا نباشه دلیلش
شایدم یه غصه هایی تو یه مدتی هی رو هم جمع شدن و آدم اینطوری شده
آخه سخته گاهی فهمیدنش
یه وقت می بینی یکی ناراحتت کرده رو دشمنی و حسادت!
اما یه وقت ناراحتیت از یه دوسته...!
یه موقع می بینی یکی دو نسته ، ناراحتت کرده
گاهیم می بینی نه ، ناخواسته رنجوندنت
خوب اینا با هم فرق دارن
حالا می خوای تصمیم بگیری نمی شه
نه که نشه ، سخته
همون تعارض که یه روز نوشتم در باره ش!
حالا سخت یه طرف ، اصلا گاهی دست خودت نیست که رنجشتو تموم کنی یا نه...
اما بالاخره تموم می شه...
البته شاید هیچ وقت یادت نره...اما اهمیتش کم می شه
شایدم یه تجربه خوب بشه برات...! خیلی خوب...!
مثل شناخت بیشتر از خودت یا دیگران...
یا مثل دادن یه تغییراتی تو گفتار و رفتارت...
و یا حتی تغییراتی تو احساسات و علایقت...
به هر حال روزای آروم و قشنگ دوباره می رسن...!
مطمئن باش...!
حالا چرا من اینا را نوشتم...؟!
نمی دونم شاید دلیلش همین قصه آرامش برگ و سنگ جناب شیوانا باشه...!
البته بنا به شرایطی خاص ، شایدم گاهی لازم بشه که این دوتا جاشونو با هم عوض کنن...!!
دل من دیر زمانی ست که می پندارد