اگه یه روز از خواب پاشی و ببینی تمام زندگیت یه فیلم بوده

اسم فیلمو چی میذاری...؟!!

http://www.difdifi.com/wp-content/uploads/2011/02/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8.jpg

(اینم به خاطر شکیباجون و مثل هیچکس مهربونم)

یادمه سال چهارم دبیرستان که بودم(مدرسه خوارزمی ولیعصرتهران) یه دبیر ادبیات داشتیم(دکترفاضل نیا)این آقا معلم ما همیشه می گفت زندگی دو نیمه داره:
نیمه اول در انتظار نیمه دوم ، و نیمه دوم در حسرت نیمه اول...!
و من همیشه به این موضوع فکر میکردم که خوب مگه نمیشه تو نیمه اول یه طوری زندگی کنیم که تو نیمه دوم حسرتشو نخوریم؟!!
و بعدها هیچوقت جمله اون و فکر خودم از ذهنم بیرون نرفت که نرفت...!
و حالا فقط میدونم که تو زندگی همیشه دوست داشتم به یه چیزی دل ببندم...
ذوق یه کاری را داشته باشم... و خلاصه همیشه دلم به یه چیزی خوش باشه
از رکود و یکنواختی بیزار بودم و همش به دنبال تنوع و یادگیری کارا و چیزای تازه بودم
همیشه باید برای خودم یه فکری ، انگیزه ای ، چیزی داشتم که بهش دلخوش باشم و ذوق کنم...!
گاهی این انگیزه اونقدر کوچیک بود که اگه به کسی می گفتم مسخره ام میکرد
و گاهی اونقدر بزرگ که اگه کسی می فهمید فکر میکرد زیادی آرمان گرا و خیال پردازم
خلاصه یه جورایی عادت کرده بودم که همیشه تو دلم یه جرقه و یا شاید یه بهانه حتی خیلی کوچیک برای شاد بودن داشته باشم
...!
و الانم به خاطر همین می خوام اسم فیلم زندگی خودمو بذارم چیزی که لحظه به لحظه زندگیمو باهاش زندگی کردم...!

یعنی "شوق"      یعنی "امید"