سؤالی به وسعت زندگی...!
اگه یه روز از خواب پاشی و ببینی تمام زندگیت یه فیلم بوده
اسم فیلمو چی میذاری...؟!!

(اینم به خاطر شکیباجون و مثل هیچکس مهربونم)![]()
یادمه سال چهارم دبیرستان که بودم(مدرسه خوارزمی ولیعصرتهران) یه دبیر ادبیات داشتیم(دکترفاضل نیا)این آقا معلم ما همیشه می گفت زندگی دو نیمه داره:
نیمه اول در انتظار نیمه دوم ، و نیمه دوم در حسرت نیمه اول...!
و من همیشه به این موضوع فکر میکردم که خوب مگه نمیشه تو نیمه اول یه طوری زندگی کنیم که تو نیمه دوم حسرتشو نخوریم؟!!
و بعدها هیچوقت جمله اون و فکر خودم از ذهنم بیرون نرفت که نرفت...!
و حالا فقط میدونم که تو زندگی همیشه دوست داشتم به یه چیزی دل ببندم...
ذوق یه کاری را داشته باشم... و خلاصه همیشه دلم به یه چیزی خوش باشه
از رکود و یکنواختی بیزار بودم و همش به دنبال تنوع و یادگیری کارا و چیزای تازه بودم
همیشه باید برای خودم یه فکری ، انگیزه ای ، چیزی داشتم که بهش دلخوش باشم و ذوق کنم...!
گاهی این انگیزه اونقدر کوچیک بود که اگه به کسی می گفتم مسخره ام میکرد
و گاهی اونقدر بزرگ که اگه کسی می فهمید فکر میکرد زیادی آرمان گرا و خیال پردازم
خلاصه یه جورایی عادت کرده بودم که همیشه تو دلم یه جرقه و یا شاید یه بهانه حتی خیلی کوچیک برای شاد بودن داشته باشم...!
و الانم به خاطر همین می خوام اسم فیلم زندگی خودمو بذارم چیزی که لحظه به لحظه زندگیمو باهاش زندگی کردم...!
یعنی "شوق" یعنی "امید"
دل من دیر زمانی ست که می پندارد